سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گفتن «نمی دانم» نیمی از دانش است . [امام علی علیه السلام]
ای ساقی ارامم کن دیوانه ام راهم کن
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
ساقی

پیمان جلیلی :: شنبه 84/11/8 ساعت 2:40 عصر

Join Taraneh ha
 
Join Taraneh ha

امشب از دولت می دفع ملالی کردیم @ این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب @  کز گرفتاری ایام مجالی کردیم
تیر از غمزه ی
ساقی، سپر از جام شراب @ با کماندار فلک جنگ و جدالی کردیم
غم به رویین تنی جام می انداخت سپر @ غم مگو عربده با رستم زالی کردیم
باری از تلخی ایام به شور و مستی @شکوه با شاهد شیرین خط و خالی کردیم
نیمی از رخ بنمود و خمی از ابرویی @ وسط ماه تماشای هلالی کردیم
روزه ی هجر شکستیم و هلال ابرویی @ منظر افروز شب عید وصالی کردیم
بر گل عارض از آن زلف طلایی فامش @ یاد پروانه ی زرین پر و بالی کردیم
مکتب عشق بماناد و سیه حجره ی غم @که در او بود اگر کسب کمالی کردیم
چشم بودیم چو مه شب همه شب تا چون صبح@ سینه آئینه ی خورشید جمالی کردیم
عشق اگر عمر نه پیوست به زلف ساقی @ غالب آن است که خوابی و خیالی کردیم
شهریارا غزلم خوانده غزالی وحشی @ بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم

نوشته های دیگران()

امشب باران به میهمانی چشمانم آمده

پیمان جلیلی :: چهارشنبه 84/10/28 ساعت 7:57 عصر

امشب باران به میهمانی چشمانم آمده ...
خسته ام خسته از همه کس و همه چیز حتی از نفس کشیدن...
امروز عقربه های ساعت حادثه را برایم به تصویر کشیدند ...
اکنون من با خاطرات نفس گرفته ات زندگی را با آه سردی می نوازم .
امشب که شعله می زند ماجرای تو
بر این سرم که سر بگذارم به پای تو
بی تاب و بی قرارم و بی واهمه ولی
جز حرف عاشقانه ندارم برای تو
امشب هزار مرتبه بی تو دلم شکست
یعنی هزار مرتبه مُردم برای تو
من راضی ام به این همه دوری ولی عزیز
راضی ترم به اینکه ببینم رضای تو
حالا درخت و جاده به راهت نشسته اند
حالا سکوت و سایه پر است از صدای تو
                          
قفس داران سکوتم را شکستند
دل دائم صبورم را شکستند
به جرم پا به پای عشق رفتن
پر و بال عبورم را شکستند
مرا از خلوتم بیرون کشیدند
چه بی پروا حضورم را شکستند
تمنا در نگاهم موج می زد
ولی رویای دورم را شکستند


دلم برای کسی تنگ است که درجنوب ترین جنوب با من بود / در شمال ترین شمال با من رفت // کسی که بی من ماند // کسی که با من نیست // کسی که...... // - دگر کافی است!

نوشته های دیگران()

سلام

پیمان جلیلی :: شنبه 84/10/24 ساعت 3:51 عصر

سلام ای دی قلب سنگی من پرید هر کی از اد لیستم اومد به ای دی marde_yakhi20052001 پی م بدین

نوشته های دیگران()

افسوس

پیمان جلیلی :: سه شنبه 84/10/20 ساعت 11:42 صبح

   HydroForum ® Group       HydroForum ® Group      HydroForum ® Group

 
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند،
 بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام میدهند
 
 

 شاید بزرگترین نشانه بلوغ رسیدن به مرحله ای از زندگی باشد که ما خودمان را در آغوش بگیریم، توانها و ضعفهای خود را یکسان بدانیم و آن را بپذیریم و آگاه باشیم که ما تمام چیزی هستیم که داریم.

 

ما حق خوشبخت بودن و داشتن زندگی ساده و قدرت عوض کردن خود و محیطمان را با محدودیتهای واقعی داریم.

 

خلاصه اینکه ما هستیم، هر یک از ما، بایستی آنچه هستیم باشیم و همان را که انتخاب میکنیم بشویم .

 

 

نوشته های دیگران()

روزی

پیمان جلیلی :: سه شنبه 84/10/20 ساعت 11:40 صبح

 

( روزی..)
آنکه می گذشت روزی
به شیشه کوبید و گفت
نسیم می گذرد تماشا کن
ببین حدیث دیگران که رفته از نظر
جای پای لحظه های رفته را تماشا کن
....
من نگاه کردم به شیشه های زمانه
هر آنچه می گذشت می دیدم
مسیر بود و راه بود و انسانها
شب بود و روز بود و من بودم
.....
پشت قاب خاکی دیروز
عکس من بود با کسی که دیگر نیست
می نوشتم به خط پاییزی
اسم من هم زمان دیگر نیست

نوشته های دیگران()

وقتی به دنیا امدم

پیمان جلیلی :: دوشنبه 84/10/19 ساعت 10:18 صبح

وقتی به دنیا آمدم آنقدر جا خوردم که تا دو سال قدرت حرف زدن نداشتم!
 
یه فرشته!
 
مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه میرفت.مرد جلو رفت و از فرشته پرسید:این مشعل و سطل آب را کجا می بری؟ فرشته جواب داد:می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب،آتش های جهنم را خاموش کنم.آن وقت ببینم چه کسی واقعا خدارا دوست دارد!

 


نوشته های دیگران()

سلام

پیمان جلیلی :: یکشنبه 84/10/18 ساعت 12:15 عصر

 

به نام تنها پناه اشفتگان دیار سرنوشت ...
تقدیم به تو که مهربانترین اما بی وفاترینی ...
بی وفای من سلام ... امروز به یادت زیر باران رفتم . برایم سخت بود راه رفتن زیر باران بدون تو ... چشم به آسمان دوختم ... همان اسمانی که به پاکی روح توست ... خواستم از خدا بپرسم ... خداوندا... فرشته های تو برای که می گریند ... اما باز نیز گریه امانم نداد ...
کاش بودی عزیز ... باز دلم هوای گریه دارد ... باز برایت می گریم ... باز وجودم تو را طلب می کند ... ارام جان ... بیا ... دیگر تحمل نداشتنت را ندارم عزیز ...
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته ...
شعر می گویم به یادت در قفس غمگینو خسته ...
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی ...
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی ...
واسم دعا کنید زیاد ...
تنهاترین تنهای دنیا

نوشته های دیگران()

منظومه بلند عشق

پیمان جلیلی :: جمعه 84/10/16 ساعت 12:58 عصر

 
منظومه بلند عشق

من زخم دلت بودم ، پویای دلم گشتی
مرهم به دلت بستم ، غوغای دلم گشتی
باران دلت بودم ، در کوه تنت پنهان
چون چشمه جوشان ، صحرای دلم گشتی
آنگه که زدم پنجه ، برتار دلت ای دوست
موسیقی جانبخش ، رویای دلم گشتی
از شیشه بنا کردند ، بنیان دل تنگت
چون قصر بلورین ، دنیای دلم گشتی
چون شمع شدی سوزان ، برجان و دلم تابان
تا روشنک بزم ، شب های دلم گشتی
صورتگر نوپای ، احوال رخت بودم
چون نقش چلیپای ، دیبای دلم گشتی
در مجمع دلداران ، مختار و رها بودم
چون سلسله مهری ، بر پای دلم گشتی
آزاد و رها بودم ، در بند شدم اینک
شادم که در این محبس، یارای دلم گشتی


مشتاق دلم بودی ، من باغ دلت گشتم
در کشتی بحر عشق ، سکان دلم گشتی
از هر نفست روحی ، از کالبدم خیزد
انفاس مسیحای ، ایمان دلم گشتی
اسرار دل و جان چون شعر از نگهت ریزد
شیوایی هر شعر ، دیوان دلم گشتی
از نرمی و حسن و لطف، چون شاخ گلی بودی
تک شاخ گل سرخ ، گلدان دلم گشتی
ای شیفته جانان ، دیگر به چه می تازی
اینک که تو تک تاز ، میدان دلم گشتی
رفتی و سبوی دل ، خالی ز شرابت شد
می باز بر این تشنه ، باران دلم گشتی
زین شرحه چه ها گویم ، ای شرح زبان من
آغاز دلم بودی پایان دلم گشتی

 
در تیرگی شامت ، شب تاب دلت بودم
چون ماه سپهر دل ، مهتاب دلم گشتی
گفتی که مرا دریاب ، ای تاب و توان دل
من تاب دلت گشتم ، بی تاب دلم گشتی
من فاتح دژهای ، دل های کسان بودم
تو فاتح یکتای ، ابواب دلم گشتی


آنگاه که پیوستند ، جان من و تو در هم
آفاق دلت گشتم ، الهام دلم گشتی
گفتی که برفت از دست ، آرام و قرار دل
آنگه که شراب هجر ، ، در جام دلم گشتی
گفتم به نهان با تو ، از هجر چه می گویی
اینک که تو آغاز و ، فرجام دلم گشتی
گه گاه در اندیشه ، رخسار تو می دیدم
فریاد که رخسار ، مادام دلم گشتی
دیگر مرو از پیشم ، مهمان دل ریشم
پیش آی که چون شهدی ، در جام دلم گشتی

 
پایان رهی بودیم ، زین راز شدیم آغاز
بر بال دلم بنشین ، پرواز دلم گشتی
این راز مگو زنهار ، با بی خبران اغیار
گنجینه به دل بسپار ، همراز دلم گشتی

 
چون زمزمه ای گشتم ، کارام دلت باشم
آرام دلم بردی ، فریاد دلم گشتی
استاد بدم چندی ، در مکتب من بودی
این رابطه وارون شد ، استاد دلم گشتی
اکنون که بشد اینسان ، آباده ما ویران
در کوی پریشانی ، میعاد دلم گشتی

 
گفتی که به شب ها خواب ، از دیده گریزان شد
من خواب دلت گشتم ، بیدار دلم گشتی
گفتی که دوائی کن زین زخم دل ما را
درمان دلت گشتم ، بیمار دلم گشتی
گفتم نفسم درماند ، آهسته نما اقدام
گفتی که توئی راکب ، افسار دلم گشتی
از مهر چه می خواهی ، ای تشنه این چشمه

نوشته های دیگران()

عکس

پیمان جلیلی :: پنج شنبه 84/10/15 ساعت 12:5 عصر


نوشته های دیگران()

به نام آنکه عشق را در دل انسان جای داد

پیمان جلیلی :: سه شنبه 84/10/13 ساعت 12:28 عصر

<< >>
خوشبختی ....
در شب تاریک و بی ستاره
             خسته از غم های روزگار
                               کنار تخته سنگی نشسته بودم
سواری بر اسب خوشبختی می تاخت
از سوار پرسیدم:
    ای سوار از چه است که من هرگز خوشبخت نمی شوم
سوار گفت:ای دوست حقیقتی را بگذار برایت باز گو کنم
دراین دنیاهرگز به کسی دل نبندچون دنیاآنقدرکوچک است
که دو دل در کنار هم جایی نخواهند داشت
و اگر به کسی دل بستی هرگز از او جدا نشو ....
چون دنیاآنقدر بزرگ است که دیگر او را نخواهی دید
 

نوشته های دیگران()

<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بی تو
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
ای ساقی ارامم کن      دیوانه ام راهم کن
پیمان جلیلی
عاشق
Link to Us!

ای ساقی ارامم کن      دیوانه ام راهم کن

Hit
مجوع بازدیدها: 42969 بازدید

امروز: 46 بازدید

دیروز: 7 بازدید

Notes subjects


عشق[33] .

Archive


بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

links
هیشکی مثل تو نبود

In yahoo

یــــاهـو

Submit mail