پیمان جلیلی ::
سه شنبه 84/10/13 ساعت 12:28 عصر
<< >>
خوشبختی ....
در شب تاریک و بی ستاره
خسته از غم های روزگار
کنار تخته سنگی نشسته بودم
سواری بر اسب خوشبختی می تاخت
از سوار پرسیدم:
ای سوار از چه است که من هرگز خوشبخت نمی شوم
سوار گفت:ای دوست حقیقتی را بگذار برایت باز گو کنم
دراین دنیاهرگز به کسی دل نبندچون دنیاآنقدرکوچک است
که دو دل در کنار هم جایی نخواهند داشت
و اگر به کسی دل بستی هرگز از او جدا نشو ....
چون دنیاآنقدر بزرگ است که دیگر او را نخواهی دید
نوشته های دیگران()