سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! دل های خاشعان شیفته توست، و راه های راغبانْ به سوی تو، هموار . [امام سجّاد علیه السلام ـ در زیارت امین اللّه ـ]
ای ساقی ارامم کن دیوانه ام راهم کن
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
افسوس

پیمان جلیلی :: سه شنبه 84/10/20 ساعت 11:42 صبح

   HydroForum ® Group       HydroForum ® Group      HydroForum ® Group

 
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند،
 بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام میدهند
 
 

 شاید بزرگترین نشانه بلوغ رسیدن به مرحله ای از زندگی باشد که ما خودمان را در آغوش بگیریم، توانها و ضعفهای خود را یکسان بدانیم و آن را بپذیریم و آگاه باشیم که ما تمام چیزی هستیم که داریم.

 

ما حق خوشبخت بودن و داشتن زندگی ساده و قدرت عوض کردن خود و محیطمان را با محدودیتهای واقعی داریم.

 

خلاصه اینکه ما هستیم، هر یک از ما، بایستی آنچه هستیم باشیم و همان را که انتخاب میکنیم بشویم .

 

 

نوشته های دیگران()

روزی

پیمان جلیلی :: سه شنبه 84/10/20 ساعت 11:40 صبح

 

( روزی..)
آنکه می گذشت روزی
به شیشه کوبید و گفت
نسیم می گذرد تماشا کن
ببین حدیث دیگران که رفته از نظر
جای پای لحظه های رفته را تماشا کن
....
من نگاه کردم به شیشه های زمانه
هر آنچه می گذشت می دیدم
مسیر بود و راه بود و انسانها
شب بود و روز بود و من بودم
.....
پشت قاب خاکی دیروز
عکس من بود با کسی که دیگر نیست
می نوشتم به خط پاییزی
اسم من هم زمان دیگر نیست

نوشته های دیگران()

وقتی به دنیا امدم

پیمان جلیلی :: دوشنبه 84/10/19 ساعت 10:18 صبح

وقتی به دنیا آمدم آنقدر جا خوردم که تا دو سال قدرت حرف زدن نداشتم!
 
یه فرشته!
 
مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه میرفت.مرد جلو رفت و از فرشته پرسید:این مشعل و سطل آب را کجا می بری؟ فرشته جواب داد:می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب،آتش های جهنم را خاموش کنم.آن وقت ببینم چه کسی واقعا خدارا دوست دارد!

 


نوشته های دیگران()

سلام

پیمان جلیلی :: یکشنبه 84/10/18 ساعت 12:15 عصر

 

به نام تنها پناه اشفتگان دیار سرنوشت ...
تقدیم به تو که مهربانترین اما بی وفاترینی ...
بی وفای من سلام ... امروز به یادت زیر باران رفتم . برایم سخت بود راه رفتن زیر باران بدون تو ... چشم به آسمان دوختم ... همان اسمانی که به پاکی روح توست ... خواستم از خدا بپرسم ... خداوندا... فرشته های تو برای که می گریند ... اما باز نیز گریه امانم نداد ...
کاش بودی عزیز ... باز دلم هوای گریه دارد ... باز برایت می گریم ... باز وجودم تو را طلب می کند ... ارام جان ... بیا ... دیگر تحمل نداشتنت را ندارم عزیز ...
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته ...
شعر می گویم به یادت در قفس غمگینو خسته ...
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی ...
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی ...
واسم دعا کنید زیاد ...
تنهاترین تنهای دنیا

نوشته های دیگران()

منظومه بلند عشق

پیمان جلیلی :: جمعه 84/10/16 ساعت 12:58 عصر

 
منظومه بلند عشق

من زخم دلت بودم ، پویای دلم گشتی
مرهم به دلت بستم ، غوغای دلم گشتی
باران دلت بودم ، در کوه تنت پنهان
چون چشمه جوشان ، صحرای دلم گشتی
آنگه که زدم پنجه ، برتار دلت ای دوست
موسیقی جانبخش ، رویای دلم گشتی
از شیشه بنا کردند ، بنیان دل تنگت
چون قصر بلورین ، دنیای دلم گشتی
چون شمع شدی سوزان ، برجان و دلم تابان
تا روشنک بزم ، شب های دلم گشتی
صورتگر نوپای ، احوال رخت بودم
چون نقش چلیپای ، دیبای دلم گشتی
در مجمع دلداران ، مختار و رها بودم
چون سلسله مهری ، بر پای دلم گشتی
آزاد و رها بودم ، در بند شدم اینک
شادم که در این محبس، یارای دلم گشتی


مشتاق دلم بودی ، من باغ دلت گشتم
در کشتی بحر عشق ، سکان دلم گشتی
از هر نفست روحی ، از کالبدم خیزد
انفاس مسیحای ، ایمان دلم گشتی
اسرار دل و جان چون شعر از نگهت ریزد
شیوایی هر شعر ، دیوان دلم گشتی
از نرمی و حسن و لطف، چون شاخ گلی بودی
تک شاخ گل سرخ ، گلدان دلم گشتی
ای شیفته جانان ، دیگر به چه می تازی
اینک که تو تک تاز ، میدان دلم گشتی
رفتی و سبوی دل ، خالی ز شرابت شد
می باز بر این تشنه ، باران دلم گشتی
زین شرحه چه ها گویم ، ای شرح زبان من
آغاز دلم بودی پایان دلم گشتی

 
در تیرگی شامت ، شب تاب دلت بودم
چون ماه سپهر دل ، مهتاب دلم گشتی
گفتی که مرا دریاب ، ای تاب و توان دل
من تاب دلت گشتم ، بی تاب دلم گشتی
من فاتح دژهای ، دل های کسان بودم
تو فاتح یکتای ، ابواب دلم گشتی


آنگاه که پیوستند ، جان من و تو در هم
آفاق دلت گشتم ، الهام دلم گشتی
گفتی که برفت از دست ، آرام و قرار دل
آنگه که شراب هجر ، ، در جام دلم گشتی
گفتم به نهان با تو ، از هجر چه می گویی
اینک که تو آغاز و ، فرجام دلم گشتی
گه گاه در اندیشه ، رخسار تو می دیدم
فریاد که رخسار ، مادام دلم گشتی
دیگر مرو از پیشم ، مهمان دل ریشم
پیش آی که چون شهدی ، در جام دلم گشتی

 
پایان رهی بودیم ، زین راز شدیم آغاز
بر بال دلم بنشین ، پرواز دلم گشتی
این راز مگو زنهار ، با بی خبران اغیار
گنجینه به دل بسپار ، همراز دلم گشتی

 
چون زمزمه ای گشتم ، کارام دلت باشم
آرام دلم بردی ، فریاد دلم گشتی
استاد بدم چندی ، در مکتب من بودی
این رابطه وارون شد ، استاد دلم گشتی
اکنون که بشد اینسان ، آباده ما ویران
در کوی پریشانی ، میعاد دلم گشتی

 
گفتی که به شب ها خواب ، از دیده گریزان شد
من خواب دلت گشتم ، بیدار دلم گشتی
گفتی که دوائی کن زین زخم دل ما را
درمان دلت گشتم ، بیمار دلم گشتی
گفتم نفسم درماند ، آهسته نما اقدام
گفتی که توئی راکب ، افسار دلم گشتی
از مهر چه می خواهی ، ای تشنه این چشمه

نوشته های دیگران()

عکس

پیمان جلیلی :: پنج شنبه 84/10/15 ساعت 12:5 عصر


نوشته های دیگران()

به نام آنکه عشق را در دل انسان جای داد

پیمان جلیلی :: سه شنبه 84/10/13 ساعت 12:28 عصر

<< >>
خوشبختی ....
در شب تاریک و بی ستاره
             خسته از غم های روزگار
                               کنار تخته سنگی نشسته بودم
سواری بر اسب خوشبختی می تاخت
از سوار پرسیدم:
    ای سوار از چه است که من هرگز خوشبخت نمی شوم
سوار گفت:ای دوست حقیقتی را بگذار برایت باز گو کنم
دراین دنیاهرگز به کسی دل نبندچون دنیاآنقدرکوچک است
که دو دل در کنار هم جایی نخواهند داشت
و اگر به کسی دل بستی هرگز از او جدا نشو ....
چون دنیاآنقدر بزرگ است که دیگر او را نخواهی دید
 

نوشته های دیگران()

عکس

پیمان جلیلی :: دوشنبه 84/10/12 ساعت 11:52 صبح


نوشته های دیگران()

من.....

پیمان جلیلی :: دوشنبه 84/10/12 ساعت 11:39 صبح

 

(من...)
من سراپا عشقم
من پر از تصویرم
من پراز همهمه ی شوق یک تصمیمم.
من پر از فریادم
آتشی بی تابم
دل تو جنس بهار
نخورد آتش من بر بالت!؟
تو پر از خواستنی
شعر پرواز منی
من سراپا اشکم
من پر از آغازم
من فقط عشق رسیدن به تو در خود دارم.
........
راه پر پیچ و خمیست
تا در خانه ی تو
راه بسیار و دلم غرق در حسرت تو.
رهگذر نیست دلم که رود راحت و سرد
بعد تو می دانم
من فقط گریه ی تبدار غمم.
.........
تو پر از رمزی و راز
چون شکفتن از خاک
من سراپا بیداد
پرم از وحشت راه.
ریشه ی تو تو زمین
ریشه ی من در باد
من تو را می خواهم
هر چه بادا بادا

نوشته های دیگران()

ای خدا

پیمان جلیلی :: دوشنبه 84/10/12 ساعت 11:38 صبح

کاری نکنیم که روزی حتی خودمان هم باور

 نکنیم که داریم دروغ میگوییم آن هم به خودمان
و کاری نکنیم که روزی به خدا هم دروغ بگوییم
و ای کاش روزی مردم با صداقتی همچون
 صداقت چشمهاشان با هم سخن بگویند
و بدانید اینها دروغهایی بود که من به خودم گقتم

نوشته های دیگران()

<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بی تو
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
ای ساقی ارامم کن      دیوانه ام راهم کن
پیمان جلیلی
عاشق
Link to Us!

ای ساقی ارامم کن      دیوانه ام راهم کن

Hit
مجوع بازدیدها: 42929 بازدید

امروز: 6 بازدید

دیروز: 7 بازدید

Notes subjects


عشق[33] .

Archive


بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

links
هیشکی مثل تو نبود

In yahoo

یــــاهـو

Submit mail